ســایــه روی دیــوار

اگـر بـهـشـت بـرابـر بـا هـمـنـشـیـنـی بـا شـمـاسـت مـن جـهـنـم مـیـروم

ســایــه روی دیــوار

اگـر بـهـشـت بـرابـر بـا هـمـنـشـیـنـی بـا شـمـاسـت مـن جـهـنـم مـیـروم

بهترین مردمان

بهترین مردمان


وحی آمد به موسی که بنی اسراییل را بگوی که بهترین کس را از میان خود ، اختیار کنید .
هزار کس اختیار کردند. وحی آمد که از این هزار،بهترین اختیار کنید. ده تن اختیار کردند. وحی آمد که از این ده تن ،بهترین اختیار کنید. یکی اختیار کردند. وحی آمد بهترین را بگویید تا بدترین بنی اسراییل را بیارد. او چهار روز مهلت خواست و گرد بر گرد بر میگشت. تا روز چهارم بکویی فرو می شد. مردی را دید که به انواع ناشایست و فساد معروف شده بود. خواست که او را ببرد. اندیشه ای به دلش در آمد که به ظاهر حکم نشاید کرد ، روا بود که او را قدری و پایگاهی بود. به قول مردمان خطی به وی نتوان فرو نتوان کشید و با این که خلق مرا اختیار کردند که تو بهتری، غره نتوان شد. چون هر چه کنم گمان خواهد بود . این گمان در خویش برم، بهتر. دستار در گردن خویش نهاد نزدیک موسی آمد. گفت:هر چه نگاه کردم هیچ کس را بتر از خود نمی بینم. وحی آمد به موسی، که آن مرد بهترین ایشان است . نه به آن که طاعت او بیش است، لکن به آن که خویشتن را بدترین دانست.

« اسرار التوحید»، محمد بن منور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد